خبرنگار:
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود.
روی زمین افتاده بود زمزمه می کرد
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش...
داشت آخرین نفساشو می زد
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی با مردم داری؟
با لبخند گفت :
از مردم کشورم می خوام وقتی برای خط کپوت می فرستند ،
عکس روی کمپوت ها رو جدا نکنند.
گفتم : داره ضبط میشه برادر ، یه حرف بهتری بگو.
با همون طنازی گفت : آخه نمی دونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...
[ شنبه 92/6/30 ] [ 4:28 عصر ] [ حـــامد طالبی ]
[ جمعه 92/6/29 ] [ 10:8 عصر ] [ حـــامد طالبی ]
از ابوهاجر که از کشور عراق به سوریه رفته بود و به عنوان فرماندهی
تیپهای ابوالفضل العباس و ذوالفقار را برعهده داشت ،
چهار یادگار به جای مانده که شامل دو دختر و دو پسر هستند
هنگامی که ابو هاجر با گلوله قناسه شهید و بر زمین افتاد، «عیسی ابو نوح» همرزم ابوهاجر،
به کمک او شتافت تا پیکرش را از تیر رس تروریست ها خارج کند که وی نیز با گلوله قناسه به شهادت رسید
برای شادی روح تمامی شهدا از صدر اسلام تا کنون صلوات...
[ پنج شنبه 92/6/28 ] [ 9:52 عصر ] [ حـــامد طالبی ]
بسیاری از گویندگان قدیم ایران شیعه بوده اند و آنها هم که بعضی از محققان در شیعه بودنشان تردید کردهاند غالبا به خاندان عصمت ارادت می ورزیده اند به
همین جهت در شعر قدیم فارسی نمونههای جالب توجهی از نعت رسول اکرم (ص) و مدایح و مراثی ائمهی اطهار صلوات علیهم اجمعین دیده میشود که از
لحاظ تاریخ و زبان فارسی و اصول عقاید ارزش بسیار دارد. سنایی غزنوی - ابوالمجد مجدود بن آدم - که به قولی در 535 ه.ق درگذشته است قصیدهای در مدح
حضرت رضا (ع) دارد که ظاهرا قدیمترین شعر فارسی و یا به عبارت صحیحتر قدیمترین شعر فارسی موجود در مدح حضرت ثامن الائمه است. این قصیده را
سنایی باید در سفری که به خراسان و نیشابور کرده سروده باشد زیرا در مکاتیب او نامهای است به حکیم عمر خیام نیشابوری که برای آزادی غلامش - که او
را به تهمت دزدی گرفته بودهاند تقاضای کمک کرده است. سنایی در قصیده دیگری به مطلع:
جهان پر درد میبینیم دوا کو
نکو رویان عالم را وفا کو
به امام هشتم (ع) اظهار ارادت کرده است ولی آن شعر به قدر این قصیده بلند نیست و احساس و مطلب ندارد. مدیحهی امام که از دیوان سنایی مصحح استاد مدرس رضوی
استنساخ شده به خط خوش در آغاز این شماره آمده است و به دوستداران وعلاقهمندان دربار ولایت مدار حضرت رضا (ع) تقدیم میشود.
در مدح حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا گوید
دین را حرمیست در خراسان
دشوارتر بمحشر آسان
از معجزههای شرع احمد
از حجتهای دین یزدان
همواره رهش مسیر حاجت
پیوسته درش مشیر غفران
چون کعبه پر آدمی زهر جای
چون عرش پر از فرشته هزمان
هم فر فرشته کرده جلوه
هم روح وصی درو بجولان
از رفعت او حریم مشهد
از هیبت او شریف بنیان
از دور شده قرار زیرا
نزدیک بمانده دیده حیران
از حرمت ز ایران راهش
فردوس فدای هر بیابان
قرآن نه درو و او اوالولامر
دعوی نه و با بزرگ برهان
ایمان نه و رستگار از او خلق
توبه نه و عذرهای عصیان
از خاتم انبیا درو تن
از سید اوصیا درو جان
آن بقعه شده به پیش فردوس
آن تربه بروضه کرده رضوان
از جمله شرطهای توحید
از حاصل اصلهای ایمان
زین معنی زاد در مدینه
این دعوی کرده در خراسان
در عهدهی موسی آل جعفر
با عصمت موسی آل عمران
مهرش سبب نجات و توفیق
کینش مدد هلاک و خذلان
مأمون چو بنام او درم زد
بر زر بفزود هم درم زان
حوری شد هر درم بنامش
کسی را در میزدند زینسان
از دیناری همیشه تا ده
نرخ در می شدست ارزان
بر مهر زیاد آن درمها
از حرمت نام او چو قرآن
اینکار هر آینه نه بازیست
این خور بچه گل کنند پنهان
زرست بنام هر خلیفه
سمیست بضرب خان و خاقان
بینام رضا همیشه بینام
بیشأن رضا همیشه بیشأن
با نفس تنی که راست باشد
چون خور که بتابد از گریبان
بر دین خدا و شرع احمد
بر جمله ز کافر و مسلمان
چو او بود از رسول نایب
چون او سزد از خدای احسان
ای مأمون کرده با تو پیوند
وی ایزد و بسته با تو پیمان
این پیوندت گسسته پیوند
وان پیمانت گرفته دامان
ازبهر تو شکل شیر مسند
درنده شده بچنگ و دندان
آنرا که ز پیش تخت مأمون
برهان تو خوانده بود بهستان
با درد حجود منگرش را
اقرار دو شیر ساخت درمان
از معتبران اهل قبله
وز معتمدان دین دیان
کس نیست که نیست از تو راضی
کس نیست که هست بر تو غضبان
اندر پدرت وصی احمد
بیتیست مرا بحسب امکان
تضمین کنم اندرین قصیده
کین بیت فروگذاشت نتوان
این کین تو کفر و مهرت ایمان
پیدا بتو کافر از مسلمان
در دامن مهر تو زدم دست
تا کفر نگیردم گریبان
اندر ملک امان علی راست
دل در غم غربت تو بریان
منبع : کتاب حریم سبز عشق
[ دوشنبه 92/6/25 ] [ 3:2 عصر ] [ حـــامد طالبی ]
کاش یک شب باز مهمان دو چشمت میشدم ریزه خوار مشرق خوان دو چشمت میشدم
کـاش یک شب میگذشتم از فراز چشم تو گرم گلگشـت خـراسان دو چشمت میشدم
کـاش یـک شب میسرودم گنبد زرد تو را فارغ از دنیا، غزلخوان دو چشمت میشدم
کاش یک شب مینشستم بر ضریح چشم تو بـاز هـم پـابـند پیمان دو چشمت میشدم
صحن و ایوان تو را اى کاش جارو میزدم چـون کـبوترها نگهبان دو چشمت میشدم
ضـامن آهـوست چشمان دو شهد روشنت کـاش آهـوى بـیابان دو چشمت میشدم
کاش یک شب معرفت میچیدم از چشمان تو غـرق در دریاى عرفان دو چشمت میشدم
کـاش یک شب میشدم خیس نگـاه سبز تو شـاهد اعـجاز بـاران دو چشمت میشدم
کاش یک شب نور مینوشیدم از چشمان تو مـیدرخشیدم، چراغان دو چشمت میشدم
سخت شیرین است طعم روشن چـشمان تو کاش یک شب باز مهمان دو چشمت میشدم
شاعر:اسماعیلی
[ پنج شنبه 92/6/21 ] [ 3:20 عصر ] [ حـــامد طالبی ]
معمولا رابطه علت و معلولی بین پدیده های جهان هستی وجود دارد.
در انجام امور عبادی و همچنین خواسته های فردی اگر بدون رعایت مقدمات و ملزومات باشد شاید ثمری دربر نداشته باشد.
امام رضا علیه السلام در روایتی انجام برخی امور و تقاضاها را بدون مقدمات و ملزومات مسخره آمیز می دانند
ایشان می فرمایند:
هفت چیز است که بدون هفت چیز دیگر ،مسخره آمیز است:
1- کسی که با زبانش استغفار کند ولی در دلش (از گناه)پشیمان نباشدپس به تحقیق خودش را مسخره کرده است
2- کسی که توفیق (کار خیر از خدا)بخواهدولی برای آن سعی وتلاش نکند پس او خود را به باد تمسخر گرفته است
3- کسی که جویای دور اندیشی باشد ولی احتیاط نکند پس او خود را مسخره کرده است
4- کسی که از خدا بهشت را بخواهد ولی در برابر سختی ها شکیبا نباشد پس او خود را مسخره کرده است
5- کسی که از آتش دوزخ به خدا پناه ببرد ولی خواهشهای دنیایی را رها نکند پس او خود را مسخره کرده است
6- کسی که خدا را یاد کند ولی برای دیدار او نشتابد پس او خود را مسخره کرده است
7- و کسی که مرگ را یاد کند ولی برای آن خود را آماده نکند پس به تحقیق او خود را مسخره کرده است
مواعظ العددیةص 328
[ پنج شنبه 92/6/21 ] [ 8:38 صبح ] [ حـــامد طالبی ]
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:
پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.
پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود، وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشند!
اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین ؛
در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند!
[ جمعه 92/6/15 ] [ 12:45 عصر ] [ حـــامد طالبی ]
سلام
یه مادر شهیدی بود به نام حمیده خانم.. خدا بیامرزدش سال گذشته پس از حدود 30 سال دل تنگی رفت پیش پسرش. انقدر دلش تنگ شده بود و در غم شهیدش اشک ریخت که بنده خدا بینایییشو همون اوایل شهادتش از دست داد...بگذریم.. . یه حرفی 5،6 سال به من در خصوص پسرش گفت تا من که گهگاهی تو نمازم سستی می کردم..دیگه حسرت دو رکعت نماز نخونده را رو دل شیطون گذاشتم... می گفت اون زمانی که شغل ما دامداری بود و ما در جنگل زندگی میکردیم فاصله محل زندگی ما در جنگل تا شهر زیرآب حدود 8الی 9 کیلومتر بود ،ولی هر وقت که صدای اذان شهر می اومد..پسر شهیدم با اون خستگی که ناشی از کار بودتحت هر شرایطی این مسیر پرخطر ،(منظورش از پرخطر وجود حیوانات درنده بود..) می رفت و نمازش را با عشق می خوند..
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .
برای شادی روح تمامی شهدا ( از صدر اسلام تا کنون صلوات )
[ سه شنبه 92/6/5 ] [ 11:15 صبح ] [ حـــامد طالبی ]
آیت الله سید عباس حسینی کاشانی درباره ی یکی از استخاره های شگفت ایشان چنین نقل می کند:
روزی ایشان به منزل ما تشریف آوردند. "حاج افشار" نیز به منزل ما آمده بودند و استخاره می خواستند.
آیت الله محسنی برای او استخاره کرد،
من نیز نزدیک آیت الله محسنی نشسته بودم، یک آیه آمد، ایشان به حاج افشار فرمودند:
«گویا می خواهید دختری را برای گسرتان عقد کنید؟ گفت: بله. ایشان تأملی کرند و گفتند: به هر
حال دختر خوبی است و اگر تا فردا ظهر این کار را انجام ندهید،رقیبی دارید که از شما گیشی می گیرد و شما ضرر می کنید.
حاج افشار نیز این مطلب را کاملا تأیید کرد و گفت: اتفاقا رقیب را هم می شناسیم و درست همان طور است که می فرمایید.
آیت الله سید عباس حسینی کاشانی چنین ادامه می دهد:« به هر حال این کار(مراسم عقد و عروسی پسر حاج افشار) انجام شد.
هفت ـ هشت ماه از این حکایت گذشت، یک روز من آیت الله محسنی ملایری و اخوان مرعشی را به منزل دعوت کرده بودم.
هنگام ظهر بود، وقتی غذا خوردیم،میهمانان خوابیدند، وقتی آقای محسنی ملایری بیدار شدند، شخصی در زد و گفت: استخاره ای می خواهم.
من به آقای محسنی ملایری گفتم: شما استخاره کنید. ایشان نیز استخاره کردند و من توجه کردم،
دیدم همان آیه ای که برای استخاره حاج افشار آمده بود برای این شخص نیز آمد.
ایشان رو کردند به آن شخص و گفتند: « اگر این کار را انجام دهید در چاهی خواهید افتاد که خلاص شدن از آن امکان ندارد و ممکن است به مرگ شما بینجامد.
آن شخص بسیار تعجب کرد سپس تشکر کرد و رفت.بعدها ما فهمیدیم که آن شخص طلافروش بوده و می خواسته چند کیلو طلا را به طور قاچاق از کشور خارج کند.
من از این استخاره تعجب کردم و به ایشان عرض کردم:« آقا! من می خواهم سوالی ازشما بپرسم.»
ایشان گفتند:« خودم می دانم چه می خواهی بپرسی.»
گفتم:« آقا! من نفهمیدم حکایت این دو استخاره چه بود.»
ایشان گفتند:« من یک مطلبی را می خواهم به شما بگویم اگر قول دهید تا من زنده هستم آن را به هیچ کسی نگویید، برایتان می گویم.»
گفتم:« قول می دهم»
گفتند: « واقعیتش این است که من وقتی قرآن را باز می کنم از قرآن چیزی نمی فهمم؛ اما کسی در گوشم می گوید
که این طور بگو، یک صدایی در گوشم هست که به من می گوید چه چیزی بگویم و
من هم همان چیز را به شخصی که استخاره خواسته ، می گوییم.»
راز استخاره های ناب
حضرت آیت الله حسین کریمی قمی در کتاب " آئینه ی اسرار" خاطره ای را چنین نقل کرده اند:
« یکی از علمایی که محضر او را درک کردم مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر محسنی ملایری بود که چند سال قبل در قم وفات یافت.
او از اصحاب مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصهانی(نخودکی) بود و از ایشان قشایای متعدد در خاطر داشت.
آن مرحوم(محسنی ملایری) در استخاره با قرآن در عصر خود بی نظیر بود و مردم
حتی از آمریکا و اروپا به وسیله تلفن یا نامه از ایشان استخاره می خواستند.
این امتیاز برای ایشان در اثر ادبی بود که درباره مرقد مطهر حضرت رضا(علیه السلام) اِعمال کرده بود.
جریان را در شبی از شب های ماه مبارک رمضان که به دیدار ایشان رفته بودم چنین شرح داد:
حدود دو سال در مدرسه ی بالا سر مشهد مقدس ــ این مدرسه تخریب و جزء یکی از رواق های حرم رضوی شده است ـ
حجره ای داشتم مشرف به بالا سر قبر مطهر و معروف بود که حاج
ملا هادی سبزواری سال ها در آن سکونت داشته است.
در مدتی که اقامت داشتم به احترام قبر مطهر پایم را دراز نمی کردم، خوابم به صورت نشسته بود.
بعد از دو سال که طبق معمول سحرها به حرم می رفتم از طرف پشت سر قبر مطهر وارد حرم شدم، مکاشفه ای رخ داد.
مشاهد کردم که وجود مقدس امام علیه السلام به استقبالم آمدند،
آن حضرت یک بشقاب خوراکی شبیه نقل های برنجی شکل در دست داشتند به من تعارف کردند، مقداری برداشتم و
خوردم از آن تاریخ علم استخاره به من داده شد.
ایشان فرمود: این قسمت مکاشفه را برای کسی جز شما( آیت الله کریمی قمی) نگفته ام.[آیینه اسرار ص 101 ـ 102]
[ دوشنبه 92/6/4 ] [ 10:48 عصر ] [ حـــامد طالبی ]
1. با مطالعه کتابهاى مربوط به انتخاب همسر، آیین همسردارى، چگونگى ایجاد ارتباط با دیگران و نیز شرکت در جلسه هاى
آموزش خانواده، دانش و مهارت خود را در این زمینه افزایش دهید.
2. با همدلى، همفکرى، همکارى و مشورت با یکدیگر درباره مسائل مختلف، میان اعضاى خانواده روابط سالم پدید آورید.
3. هر یک از زوجین دیگرى را نزدیکترین و محرمترین فرد بداند و او را نیمه تن، حامى و پشتیبان خود تلقى کند.
4. با یادگیرى مهارتهاى ارتباطى نظیر به حرفهاى یکدیگر گوش کردن، احترام به نظرها و عقاید یکدیگر و تشریک مساعى و مشورت کردن- روابط خود را بهبود بخشید.
5. بکوشید، باایجاد کانونى گرم و صمیمى، تمام اعضاى خانواده- به ویژه زن و شوهر- مسؤولیت رسیدن به تفاهم را پذیرا شوند.
با مطالعه کتابهای مربوط به انتخاب همسر، آئین همسرداری وچگونگی ایجاد ارتباط با دیگران و نیز شرکت در جلسات آموزش خانواده،
6- هنگام اختلاف نظر یا سوء تفاهم، به جای سرزنش یکدیگر یا تفسیر نادرست، به شناسائی مسئله و یافتن راه حل آن بپردازی.
و در صورت لزوم، کمک و مشاوره افراد با تجربه و متخصص را جلب کنید. فقط با یک جمله، قلب او را تسخیر کنید.
7- همان گونه که مردان می توانند با جمله دوستت دارم، قلب همسر خود را تسخیر سازند و او را صاحب حسی خوشایند کنند،
زنان نیز می توانند با گفتن جملات مردانه ای، مثل «من در کنار تو آرامش می یابم» یا «خیلی خوشحالم که می توانم به تو تکیه کنم»،
مرد را سرشار از عشق و محبت کنند و او را بیش از پیش، به خود علاقه مند سازند.
[ دوشنبه 92/6/4 ] [ 5:39 عصر ] [ حـــامد طالبی ]